با سلام خدمت مامانای عزیز و خستگی ناپذیر و عوامل کلینیک نگاه نو. قبل از هرچیزی ی تشکر ویژه از آقای دکتر برزگروحسینی و آقای خواجه […]
با سلام خدمت مامانای عزیز و خستگی ناپذیر و عوامل کلینیک نگاه نو. قبل از هرچیزی ی تشکر ویژه از آقای دکتر برزگروحسینی و آقای خواجه همچنین از خانم ابراهیمی و خانم نقدی عزیز که پا به پای ما کنار ما بودن.
من مامان رقیه هیوری هستم، رقیه الان ۱۳ سالشه، شروع لکنت رقیه برمیگرده به سن ۵ سالگیش ولی خیلی کم بود، زمانی که لکنت رقیه شروع شد ما از لکنت آگاهی داشتیم چون دختر دختر خاله من که هم سن رقیهاس لکنت داشت و داره ما گفتار اون خبر داشتیم و زمانی که رقیه گفتارش به لکنت کردن افتاد ما میدونستیم این چیه، اصلا دنبال راهکارهای سنتی این چیزها نبودیم، رقیه بخاطر چند زبانه بودنش دیرتر از بقیه بچهها حرف زدن شروع کرد.
این لکنتهای رقیه ادامه داشت تا زمانی که وارد پیش دبستانی شد، رقیه به شدت وابسته به من بود و همین مساله برامون دردسرساز شد چون رقیه لکنتش بیشتر شد و موقعه رفتن به پیش دبستانی اصلا قبول نمیکرد و فقط فقط گریه میکرد و جیغ میزد طوری که مربیهاش اونو به زور از من جدا میکردن باهاشون که حرف میزدم میگفتن خانم ایرادی نداره کم کم بچه یاد میگیره ولی رقیه بدتر بدتر میشد بعد تو خونه لکنتش شدت پیدا کرده بود ولی زمانی که با مربیش حرف میزدم میگفت که نه هیچ مشکلی نداره.
پیش دبستانی تموم شد ما هیج کاری برای لکنتش و درمانش نکردیم تا وارد کلاس اول که شد، بازم لکنت رقیه شدت پیدا کرد، بازم وقتی با معلم حرف میزدم میگفت که تو مدرسه هیچ مشکلی نداره ولی ما دیگه دنبال درمانگر بودیم که تو شهرستانی که هستیم پیدا نکردیم واسه همین رفتیم سراغ روان شناس، دکتر روانشناس بهمون دارو داد که ما هم قبول کردیم و رقیه تا دو سه هفته دارو مصرف میکرد که بعد فهمیدیم این داروها عوارض داره شدیدا، سریع دارو رو قطع کردیم دیگه پیش دکتر نرفتیم ولی عوارض قرصها رو رقیه گرفت.
رقیه رو دیگه دکتر نبردیم ولی تو خونه خودمون سعی میکردیم که به رقیه استرس وارد نشه و از این راهکارها تا که رسید به کلاس چهارم اون موقع بود که دوباره دنبال دکتر بودیم چون میدیدیم رقیه حتی از لحاظ درسی هم داره صدمه میبینه یه گفتار درمان پیدا کردیم رقیه بردیم پیشش گفتار درمان راهکارهای زیادی داد تمرینات زیادی داد، در کنار تمرینات گفتن که رقیه از لحاظ فک هم مشکل داره و ماساژ درمانی فک هم شروع کردن که رقیه خیلی اذیت میشد.
وقتی به مرحله ماساژ درمانی رسید رقیه دیگه سخت همکاری میکرد چون خیلی اذیت میشد تا اینکه دیگه همکاری نکرد و باز درمان قطع کردیم، ولی دنبال یه گفتار درمان دیگه بودیم چون میدونستم با گفتار درمانی لکنت رفع میشه، تو اون مدت لکنت رقیه شدتش هی کم و زیاد میشد یه مدت میدیدیم لکنتش خیلی خوب بعد دوباره بالا میگرفت تا اینکه یه گفتار درمان دیگه پیدا کردیم. اون زمان رقیه کلاس ششم بود.
با اون گفتار درمان رقیه خوب بود وهمکاری میکرد کارکردش خوب بود ولی باز اینم کنار گذاشتیم چون چند ماه که از درمان میگذشت کرونا شروع شد و چون من اون زمان حامله بودم درمان کنار گذاشتیم چون اوضاع حاملگی من اصلا خوب نبود و دوران خیلی خطرناک و سختی بود، هر چی با گفتار درمان حرف میزدم که توروخدا آنلاین کار کنید هزینه رو چند برابر میدم ولی قبول نمیکرد و معتقد بود که آنلاین نمیشه، دیگه نرفتیم تا اینکه چند ماه گذشت که از طریق دوست خونوادگیمون با آقای دکتر برزگر آشنا شدیم.
اون زمان من ماه هفتم حاملگیم بود که با آقای دکتر صحبت کردم ولی صحبتهام ناتمام موندن چون من بخاطر شرایط بد حاملگیم زایمان زودرس شدم و مجبور شدم تقریبا به مدت یک ماه از رقیه و پسرم دور بشم من یه شهر دیگه و اینا تو شهر خودمون پیش خونواده شوهرم بودن دوران خیلی خیلی بدی بود خلاصه همین که برگشتم و اوضاع جسمانی و روحیم یکم بهتر شد سریع دوباره به آقای دکتر پیام دادم و این بار هرجور شده بود درمان شروع کردیم.
زمانی درمان شروع کردیم که ما همگی کرونا گرفته بودیم و تو دوره نقاهت درمان بودیم، همه دلتا گرفته بودیم و درگیری ریه داشتیم من بستری شدم ولی رقیه بستری سرپایی بود به دلیل جا نبودن و پربودن ظرفیت بیمارستان، همین که کرونامون بهتر شد سریع درمان شروع کردیم، کارم سخت بود چون هم رقیه رو داشتم که باید تمرین میکرد هم پسرم که اونم تحت نظر آقای دکتر و فرزند سومم که نارس بود و کلی مراقبتهای خودش داشت.
لکنت رقیه درجهاش ۵_۶، هر روز تمرینات انجام میدادیم هر روز گفتههای دکتر و آقای خواجه گوش میدادم و با رقیه کار میکردم از همون اول خانم ابراهیمی کنار ما بودن همیشه هر سوال یا مشکلی داشتیم در هر وقت و زمانی که بوده ایشون کامل ما رو راهنمایی میکردن و جوابمون میدادن، آقای خواجه که هر چی از خوبیهاش بگم کم گفتم واقعا نمیدونم چطور تشکر کنم هر زمان مشکلی داشتم سوالی داشتم کامل من و راهنمایی میکرد.
رقیه خودش هم همکاری میکرد من خیلی باهاش حرف میزدم بعضی اوقات پیش میاومد خسته میشد تمرین نمیکرد ولی اینقدر باهاش حرف میزدم بابای رقیه اینقدر باهاش حرف میزد که دیگه اونم دوباره تمرین میکرد و کوتاه میاومد.
من با همکاری شوهرم تمام این راه اومدم پا به پای من تو درمان بچهها بود، من و شوهرم تو خونه مینشستیم با شیوه صحبت میکردیم تا بچهها هم نگاه ما بکنند و اونا هم شوق پیدا کنند و گفتار عادیشون با شیوه انجام بدن، مثلا شب میرفتیم با ماشین دور بزنیم میرفتیم پیادهروی باباشون میاومد میگفت یه بازی یه قانون از زمانی که از خونه خارج میشیم تا زمانی که برگردیم کلا با شیوه حرف بزنیم، بچهها هم ذوق میکردن از اینکه میدیدن باباشون داره اینجور حرف میزنه و اونا هم قبول میکردن.
خیلی خیلی تشویق بچهها میکردیم، تا اینکه رقیه بخاطر امتحانات ترم اولش تمریناتش کم کرد و کم کاری اون شروع شد و خودش دید که نوسان کرده و لکنتش دوباره داره بالا میاد بخاطر همین دوباره سرسختانه شروع کرد به تمرین کردن، من خستگیهای رقیه رو میدیدم ولی تماما کنارش بودم نمیزاشتم که رقیه کوتاه بیاد و تمرین کنار بزاره حتی شده بود بیرون نمیرفتم مهمون نمیزاشتم کسی بیاد، حتی بعضی مواقع دعوامون هم میشد ولی اصلا در مقابلش کوتاه نمیاومدم، بعد دیدم رقیه داره خسته میشه یه راه جدید انتخاب کردم.
این بود که خودمم تو چالشهای گروهش شرکت کنم از باباش خواستم که اونم بعضی مواقع شرکت بکنه همکاری تو گروه تا جای که میتونستم انجام میدادم تا رقیه تشویق بشه که تمریناتش انجام بده، با اینکه مشغلههای من خیلی زیاد بود خیلی دردسرهام زیاد بودن ولی تو درمانش کم نمیزاشتم از خودم و تفریحات استراحتم کامل گذشته بودم که فقط رقیه به روانی گفتار برسه.
راه بعدیم این بود که خودم باز تو گروه تمرینیش نقشم بالاتر ببرم رقیه میدید من با اینکه اصلا وقتی واسه این کار ندارم ولی با تمام خستگیهام دارم انجام میدم، اونم وقتی اینارو میدید ارادهش بیشتر میکرد حس رقابتش با من بیشتر میکرد.
لکنت رقیه خیلی خوب شده بود رقیه دیگه نوسان نکرد ایام عید تماما کنار رقیه بودم و تماما باهاش حرف میزدم که نزار این ایام باعث بشه دوباره نوسان بکنی ببین گفتارت چقدر خوب شده همش بهش امیدواری میدادم، نمیزاشتم که از فعالیتهای گروه هم کم بکنه و حتی شده بود روزهای که مجبورش میکردم که فعالیت گروه انجام بده (خانم ابراهیمی تماما کنار ما بودن، همهی این روزهای که میگم ایشون هم کنار ما بودن من با خانم ابراهیمی حرف میزدم و خانم ابراهیمی با رقیه).
رقیه دیگه نوسان نکرد رقیه لکنتش روز به روز بهتر و بهتر میشد دیگه لکنتی نداشت یا اینکه پیش میاومد. رقیه هر چند روز یک بار یکی دو تا لکنت بکنه، تا اینکه روز ۲۸ اردیبهشت دکتر اعلام کرد که رقیه به تثبیت رسیده لذت بخشترین چیزی که یه شخص میتونه بشنوه واقعا یه مادر چی میتونه اون تا این حد خوشحال بکنه جز روانی گفتار فرزندش. انشاءالله که همهی بچههای کلینیک نگاه نو به روانی گفتار برسند.