الان وقت اون رسیده حال دلمون خوب بشه و کاممون شیرین قراره اون روی سکه هم ببینیم. هستی به جایی رسیده بود که افکار منفی دیگه […]
الان وقت اون رسیده حال دلمون خوب بشه و کاممون شیرین قراره اون روی سکه هم ببینیم. هستی به جایی رسیده بود که افکار منفی دیگه اذیتش نمیکرد و مانع رشدش نمیشد، ترسی از وقوع لکنت و عکس العملها نداشت، حساسیتهاش کم شده بود و تمریناتش با رضایت بود. بعد تمرینات حافظه و گذر از نوسان ۳ ماهه و طاقت فرسا الان پیشرفت حافظه مشهود شده و پیشروی در تمرینات حافظه کارو آسون کرده.
مرحلهی بعد باز کردن موتور گفتار و رفع عیوب و تعمیر بود. همون سرعت موشکی گفتار و پرش و جویده و بریده گویی. گفتار با چنین مشکلاتی کم عذاب آور نبود حتی فراتر از لکنت. یه جورایی من شنونده اصلا از شنیدن اینهمه آشفتگی حس خوبی بهم دست نمیداد گفتار هستی درست عین فردی شده بود که غذای داغ داغ در دهانشه و میخواد حرف بزنه کلمات نبودن و باید کلمات جا افتاده رو حدس میزدیم.
نزدیک یک سال طول کشید که با تمرینات بجای آقای دکتر و دستکاریها، ساختمان موتور رو بکوبیم آوارها رو جلو راهمون برداریم و دوباره بسازیم. ولی موتوره هر زوری هم داشت میزدا انگار متوجه شده بود نفسهای آخرشه.
به نظر آقای دکتر برزگر اجتنابهای هستی تاکنون موجب این همه آسیب در گفتارش شده. خیلی تلاش میطلبید و زمان برد گرفتن اجتناب از هستی که به قول خودش دست خودش نبود و هم ارادی شده بود هم غیر ارادی وقتی علتشو میپرسیدیم در جواب میگفت اگر اجتناب نکنم از لکنت قادر به بیان نیستم آقای دکتر بهش میگفتن من میگم لکنت بکن ولی اجتناب نه. ترسی از لکنت نیست ولی از اجتناب بله
اجتناب مانع درمان لکنته و نمیشه لکنت رو شناسایی و رفع کرد. اول باید روی عقیدهی هستی کار میکردیم بعد عمل برای عدم اجتناب. خیالشو راحت کردیم بزار لکنت بشه اشکالی نداره.
یکی یکی فاکتورهای نقص موتور گفتاری خفیفتر میشد و دیگه ردی ازش نبود.
سرعت گفتار قابل قبول شد. چیزی که فکرشم نمیکردم حتی به خودم میگفتم لکنت هم درمان بشه سرعتش رو نمیشه ازش گرفت همچنین وضوح در گفتار ایجاد شد و کلمات رو کامل ادا میکرد.
زمینه آماده شده برای درمان لکنت خالص که بیشتر از نوع سفتگویی و کشیده و تکرار بود. این مرحله راحتتر جلو میرفت چون پیشرفت در گفتار قابل لمس بود. خان آخر لکنت موقعیتی بود مخصوصا در مدرسه و رویارویی با معلم. در خونه صفر و یک ولی اونجا ۲و۳. حتی در شعر و روخوانی لکنت شدید و آشکار دیگه در جواب دادن شفاهی به معلم که فبها این خان انگار نوه نتیجهی لکنت بود و تلاش میکرد برای بقا.
خب دوباره چادر به کمر بستم و حضورم در مدرسه بیشتر کردم برای مبارزه با لکنت موقعیتی هستی تشویقش میکردم به لکنت عمدی و حساسیتزدایی با معلم و دوستاش البته خودمم با لکنت عمدی حرف میزدم دیگه هستی التماس میکرد کافیه
کم کم گزارشهای هستی از عدم لکنت در مدرسه خستگیمو در میکرد و خان آخر که لکنت موقعیتی بود رو زدیم زمین با کمک آقای دکتر عزیز. از دی ماه ۱۴۰۱ صفر و یک شدیم. البته بچه نوسانی سنگ به شیشه مون میزد ولی زود غریبی میکرد و میرفت و الگوی غالب مغز شد روانی گفتار