الان هم برای ۵ دقیقه تمرین من یک ساعت در نظر میگیرم و با خیال راحت میام پیشش و دغدغه کار خونه یا برنامه دیگه ندارم. […]
الان هم برای ۵ دقیقه تمرین من یک ساعت در نظر میگیرم و با خیال راحت میام پیشش و دغدغه کار خونه یا برنامه دیگه ندارم. هر قدر تفره بره که تمرین نکنه میبینه من آسوده نشستم و نمیرم. بالاخره میاد.
الان بعد ۲۶ ماه من دیگه اذیت نمیشم. چون میدونه راه فرار نداره اونقدر دنبالش میرم و بازی میکنم تا تمرین کنیم. منم کلا عصبانی شدن رو گذاشتم کنار و بخاطر تمرین نکردن عصبی نمیشم. اونقدر تو اتاقش تنهایی میشینم که آخرش خودش میگه اومدم بازی و تمرین. اما بازم اینطور نیست که فوری تمرین کنه.
بعضی وقتها هم همش غر میزنه. منظورم اینه که با بازی مخصوصا و خوراکی راحت و بیدردسر تمرین میکنم و عصبانی نمیشم که کیفیت تمرین پایین بیاد. تجربه من اینه که با بچه هر چه مهربونتر باشیم باهاش بازی کنیم و به اصطلاح راه بیایم اونم با ما راه میاد. مغز بچه بعد مدتی به تمرین عادت میکنه.
یک خاطره بگم که هر شب بعد از شام آخرین سری تمرینات رو میکردیم. یک شب پیش چون فکر کردم خسته هست و زود خواهد خوابید قبل از شام تمرین کردیم و درست حدس زده بودم شام نخورده خوابید. اما ۴ نصف شب منو بیدا کرد گفت پاشو تمرین کنیم من نمیتونم بخوابم. بهش گفتم مامان راحت بخواب تمرین کردیم.
خاطره بعدی زمانی بود که محمدعلی در آمادگی در دیکته همه حروف الفبا رو درست نوشت. باورم نمیشد آخه محمدعلی نقص توجه داشت. چطور حروفها رو قاطی نکرده بود و این خاطره در کلاس اول با شاگرد اول شدن محمدعلی تکرار شد.
محمدعلی اونقدر تمرین داشت که من به تکالیف مدرسه نمیرسیدم. اولویت من تمرینات لکنت بود نه مدرسه با معلمش صحبت کرده بودم و گفته بودم. خلاصه بهترین شاگرد کلاس شد. آقای دکتر خیلی تمرینات توجه و تمرکز برای محمدعلی دادند که من همشو بدون کم و کاست انجام میدادم.
تا اینکه آقای دکتر پیشنهاد کردند ادامه درمان نقص توجه محمدعلی توسط کار درمان صورت پذیرد. من در استانمون پرس و جو کردم تا یک کار درمان ماهر به من معرفی کردند. و من محمدعلی رو جهت ویزیت به آن مرکز بردم. اول تمرینات و کارهای انجام شده رو گفتم.
دو کار درمانگر کاملا به صحبتهای من گوش میکردند خیلی خیلی تعجب کرده بودند که این همه تمرین روی محمدعلی انجام شده است. بعد هر تمرینی با محمدعلی انجام میدادند بلد بود تمرین نا آشنایی وجود نداشت که ما انجام نداده باشیم. بعد ده جلسه کار درمانی محمدعلی رو مرخص کردند.
برای انجام تمرینات من رو آوردم به انواع آزمایشهای جالب و بیخطر برای پسرم. . چون دبیر شیمی بودم خیلی آزمایش بلد بودم. هر روز با وعده آزمایش جالب تمرین میکردیم. محمدعلی دیگه در آزمایش مهارت پیدا کرد انجام میداد فیلم میگرفتم در گروه میگذاشتم. حتی کلاس آمادگی و کلاس اول میبرد و انجام میداد که بچههای کلاسش کیف میکردند و هم خودش اعتماد به نفسش بالا میرفت.
وقتی این آزمایشها رو به کار درمان میگفت واقعا تعجب میکرد و تنها حرفی که میزد میگفت آفرین. من مادر و پسری مثل شما ندیدهام. چون در مورد به راه آوردن محمدعلی برای تمرین واقعا زحمت کشیده بودم تا امروز تمرینات رو یک روز هم تعطیل نکردم. حتی مریضی خودم یا مریضی محمدعلی. وقتی محمدعلی تب میکرد یا مریض بود.
زمانهایی در روز بود که بعد خوردن قرص و شربت کمی بهتر میشد. تمرینات رو میآوردم میگفتم مامان من تمرینات رو میکنم تو فقط گوش کن. بعد آخر تمرینات میگفتم مامان میخوای یک جمله هم تو بگی. قبول میکرد و یک جمله میگفت. هدفم این بود که به اهمیت تمرینات پی ببره و بدونه تعطیل نمیشه. چون میدونستم یک روز تعطیل میکردم روز بعد میگفت دیروز چطور تمرین نکردم امروز هم نمیکنم.
یک قسمت از تجربه من در این مدت برمیگردد به کارگاههای که آقای شفیعی برگزار کردند. من در همه کارگاهها شرکت کردم که مجازی برگزار میشد. واقعا صحبتهای آقای شفیعی منو متحول میکرد. خیلی عالی صحبت میکردند. حرف دل خانوادهها رو میزدند. انگار در چنین خانوادههایی زندگی میکردند. هر وقت کارگاه شرکت میکردم شارژ میشدم. به خانوادهها توصیه میکنم فایل صوتی این کارگاهها رو گوش کنند.
در این مدت کارگاههای دیگری هم توسط خانم دکتر لیلا سلیمانیان به صورت مجازی در تلگرام برگزار شد. من در کارگاههای فرزندپروری و بازی درمانی ایشون شرکت کردم خیلی مفید بود. باعث شد روشهای رفتار با محمدعلی رو بهتر یاد بگیرم. روشهای پاداشدهی که در انجام تمرینات خیلی به دردم خورد یاد بگیرم.
بعضی کارگاهها هم مشترک بین آقای شفیعی و خانم دکتر سلیمانیان برگزار میشد که به من در درمان محمدعلی خیلی کمک کردند. من در عین حال که تلاش زیادی برای تمرینات و آرامش خونه میکردم از یاد خدا غافل نبودم. سعی میکنم یا جایی که یادم بود با وضو تمرین کنم.
هر روز ۴ رکعت نماز میخواندم و اهدا میکردم روح حضرت امالبنین و حضرت نرجس خاتون مادر حضرت امام زمان و ازشون میخواستم واسطه بشن بین من و خدا تا تمرینات رو انجام بدم و موثر واقع بشن. بهشون میگفتم من انتظار معجزه ندارم. ولی کمکم کنین نا امید نشم.