سلام خدمت همه عزیزان در مورد امیرحسین باید بگم که خیلی زود به حرف اومد و بعضی اصطلاحاتی که توی صحبت بزرگترها میدید رو دقیق سر […]
سلام خدمت همه عزیزان در مورد امیرحسین باید بگم که خیلی زود به حرف اومد و بعضی اصطلاحاتی که توی صحبت بزرگترها میدید رو دقیق سر جای مناسبش تکرار میکرد و خیلی شیرین زبون بود تا اینکه حدود سه سالگی متوجه تکرارهایی توی صحبتهاش شدم من هیچ اطلاعی از لکنت نداشتم فقط اینکه دیدم بعد از یکی دو ماه بیشتر شد نگرانتر میشدم.
لکنت امیرحسین نوسان زیادی داشت و وقتی به حدود یک و دو میرسید من امیدوار میشدم که داره خوب میشه خلاصه رفته رفته بدتر شد تا به کشیده گویی رسید من خیلی حال بدی داشتم هر دفعه که اون قفل داشت مثل یک ساختمون انگار از درون فرو میرختم و مثل خیلی از شما مادرای عزیز شبهای زیادی رو تا صبح گریه میکردم و نگران آینده پسرم بودم و به دنبال یه معجزه بودم.
خلاصه گذشت تا امیرحسین پنج سالش شد و با راهنمایی دوستم از بهزیستی آدرس یک گفتار درمان رو پیدا کردم تحت هر شرایطی درمان رو انجام میدادم حتی یادمه وقتی پسر کوچیکم دنیا اومده بود و توی بیمارستان بودم تلفنی تمرین میکردیم ولی متاسفانه ایشون مهارت لازم رو نداشتند و امیرحسین خیلی در جلسات با ایشون مضطرب میشد. انگار ایشون زودتر از ما خسته شدند و کم کم جلسات رو ماهی یک بار کردند و تثبیت که بعدش متوجه شدم با لکنت درجه شش ترخیص شدیم و میگفتند بقیش به مرور خوب میشه!
همینطور من مضطرب و به دنبال راه چاره بودم تا اینکه یک روز از مهد امیرحسین تماس گفتند و یک گفتار درمان اومده بود اونجا ایشون آقای حسینی نسب رو به من معرفی کردند اما من تجربه درمان ناموفق رو داشتم ایشون شماره تماس مامان نازنین زهرا که ترخیص شدند رو به من دادند. سراسیمه اومدم خونه و باهاشون تماس گرفتم ایشون خیلی به من امیدواری دادند من از خوشحالی گریه میکردم و سریع با منشی آقای حسینی تماس گرفتم و ایشون برای هفته بعد وقت دادند.
جلسه اول آقای حسینی نسب خیلی بهمون کمک کردند و اون حس بد احساس گناهی که داشتم که فکر میکردم مقصر لکنت پسرم من هستم، از بین رفت. چون باید برای دانشگاه پیش مادرم میرفت و خیلی مضطرب میشد.
حدودا پاییز ۹۷ دوباره مصمم درمان رو شروع کردیم فراز و نشیب زیاد داشتیم نوسانهای زیاد مخصوصا یادمه اوایل درمان یکم شدت گرفت که آقای حسینی نسب گفتند مشکلی نیست و من به ایشون باور داشتم برای همین مو به مو دستوراتشون رو اجرا میکردم الان امیرحسین کلاس دومه به لطف خدا و با کمک ایشون بلاخره به تثبیت رسید. ببخشید طولانی شد.
از لطف همگی ممنونم وامیدوارم تمام شما عزیزان این لحظه شیرین رو تجربه کنید.