

مادر از ابتدا متوجه لکنت فرزندش شد و پس از مشاوره با درمانگر، علت ژنتیکی آن را فهمید. با پذیرش لکنت و تمرینات منظم، محیط آرام و تعامل مثبت با کودک، شدت لکنت کاهش یافت. حمایتهای درمانی و تعامل نزدیک با فرزند، در روند بهبود تأثیر زیادی داشت.

اولين کلمهاي که لکنت کرد توجهام را جلب کرد.
همان کلمهي اول کاملا لکنت واضح بود چون تکرار چند تايي داشت، کلمه را هم يادم است کلمهي جوي آب را گفت:
جو جو جو جو جو جو جو جوب آب
ابتدا فکر ميکردم بخاطر ترس بود، اما بعد از دانشي که درمانگرم به مادران دادند متوجه شدم بخاطر ژن لکنت است و ترس تنها باعث بروز لکنت شده است.
به لطف خدا توانستم با گفتار درمانهاي کار بلد آشنا شوم و آنها دانش و اطلاعات کاملي را بدون هيچ چشم داشتي به ما دادند. اين اطلاعات را گفتار درمانهاي نا بلد که سر راهم قرار گرفته بودند نتوانستند بدهند چون همچين دانشي نداشتند و فقط اطلاعات بسيار غلط دادند که انجام آنها باعث بدتر شدن اوضاع شد.
سختترين و مهمترين بخش درمان همين قسمت بود چون تا وقتي که لکنت فرزندم رو نپذيرفتم درمان خوب پيش نرفت.
و براي پذيرش لکنت اين کارها را انجام دادم:
روي برگه نوشتم:
من پسرم لکنت دارد و الان هم به لطف خدا درمانگر کار بلد سر راهش قرار گرفته و تمرين ميکنه، پس حتما خوب ميشه فقط بايد من:
۱) تمرينات رو هر روز با انرژي و با کيفيت انجام دهم
۲) نوسان کند يا نکند، روان شود يا نشود، نمره بالا رفت يا پايين آمد فعاليتهاي روزانه و تعامل و تمرين رو حذف نکنم
۳) محيط رو آرام کنم، کارهاي درمانگر را مو به مو اجرا کنم (واقعا انجام ميدادم و در دفتر يادداشت ميکردم) و کاري جز اين از دستم بر نميآيد.
هر روز وقتي از خواب بيدار ميشدم اول اين برگه را ميخواندم و بعد روزم را شروع ميکردم. حتي بعضي روزها وقتي وسط روز نااميدي به سراغم ميآمد ميرفتم و دوباره برگه را ميخواندم.
پسرم لکنت داره
بايد تمرين کنه
حتما خوب ميشه
من کاري جز تمرين از دستم بر نمياد
کارهاي گفتار درمان رو بايد تا شب انجام دهم به هر قيمتي شده و نبايد کم بيارم
من اين طور خودم رو نگه ميداشتم.
در مورد فرزند من اگر يادآوري و تشويق و تذکرهاي روزانه را حذف ميکرديم، شدت لکنت افزايش پيدا ميکرد. و همچنين بقيه موارد شامل: بالا بردن سرعت گفتار، وسط حرفش پريدن، قطع کردن صحبتهايش لکنت کودک من خيلي با آشوبهاي محيطي و تعامل کردن يا نکردن با او تغييري نميکرد.
آرام صحبت کردن و انجام منظم تمرينات و پيگيري شديد براي فعاليتهاي روزانه
براي چي ميبريد گفتار درماني
بزرگ بشه خوب ميشه
خودت رو الکي داري پير ميکني
اي بابا اين که دوباره برگشت
تو براي کودکت همه کار کردي: دعا نوشتي، از رو آتيش پروندي که ترسش بريزه، گفتاردرمان تو شهر خودت بردي، روغن کنجد دادي، نذر کردي اما هيچ کدوم فايدهاي نداشت، الان هم بيخودي داري ميري تهران، هيچ فايدهاي نداره.
دکترش ديده تو پيگيري اونم الکي بهت ميگه بچهات هر هفته جلسه نياز داره ميخواد ازتون پول بگيره. اين بچه خوب به شو نيست.
حالا پسرت خوب هم نشه اشکالي نداره، مگه فلاني و فلاني لکنت داشتند چيز شد؟ والا ما نديديم انقدر براي بچه خرج کنند،
با هر نوسان انگار دلشون خنک ميشد، «اهان ديدي گفتم، اين که برگشت سر پله اول»
و به تمام کارهاي من ميخنديدند، حتي به سبک تربيتي ژتون دهي اي که اعمال ميکردم
روند زندگي کردن ما بطور معمولي نبود چون تمام زندگي بر پايهي تمرينات خلاصه ميشد. رفت و آمدهاي خانوادگي، مسافرت،
يا حتي يک تلفن زدن.
همه و همه از قبل برنامهريزي ميشد
اما لکنت بر روي خانواده ما تاثير بسيار مثبتي گذاشت. جو خانه آرام شد، احترامها برگشت، تعامل بين اعضاي خانواده خوب شد، زندگي نظم گرفت، هماهنگي بين اعضاي خانواده به شدت بالا رفت، همه به هم کمک ميکرديم چون شرايط را به خوبي درک کرديم و همدلي همسرم با من بيشتر شد.
ديگه هرکسي ساز خودش را نميزد، ميدانستند هر چيزي قانون دارد.
حتي خود من هر شب رفتارم را مينوشتم، اشتباهات و کارهاي مثبتام را در دفتر آخر شب مينوشتم
مثلا: امروز آرام صحبت کردم، امروز اضطرابام بالا بود، امروز کمي بيجا تشنج ايجاد کردم، امروز تعاملام عالي بود، امروز خوب انرژي نزاشتم و….
از زمان شروع لکنت تا اقدام درمان فقط سه روز طول کشيد. قشنگ يادمه يکشنبه صبح لکنت کرد پنجشنبه شب مطب گفتار درمان بودم. اما چه فايده چون کار بلد نبودند و مرا نيز نااميد کردند و به ناچار به راههاي ديگر روي آوردم. و چون گفتار درمانهاي نابلد سر راهمان بودند متاسفانه خوب نشد که هيچ، روز به روز بدتر هم شد.
طي دو سال و چهار ماه درمان ناموفق لکنت، حرکت اضافه هم در کودکم شروع شد و لکنت کودکم مزمن شد.
متاسفانه عکسالعمل کودک هم اين بود که جلوي دهانش رو ميگرفت و ميگفت مامان من چرا نميتونم خوب حرف بزنم؟
خدا رو شکر از وارد شدن در جمع و صحبت کردن و همبازي شدن با بقيهي کودکان هيچ ابايي نداشت
خير، باعث ايجاد لکنت نميشود. اما در بهتر يا بدتر شدن آن و درمان لکنت ارتباط مستقيم دارد و تنگاتنگ دارد و تا سبک تربيتي درست نشود هيچي درست نميشود بايد براي کودک قانون گذاشت.
آرام شدن جو مخصوصا اوايل درمان
تنوع دادن به مکان و محيط تمرينات
شاد کردن جو خانواده
تعامل بالا و زمان يک به يک والد_کودک. باعث ايجاد دوستي قوي بين من و فرزندم شد که در پي آن حرف شنوي و قانونمند شدن کودک را تقويت کرد که در مسير درمان بسيار لازم بود
از همان ابتدا
✨ فرزند شما شایسته یک گفتار روان و بدون استرس است! 🌈 در کلینیک نگاه نو، با ارائه روشهای نوین و تخصصی، به درمان لکنت زبان کودک سه ساله شما کمک میکنیم. تیم متخصص ما با ارزیابی دقیق و برنامهریزی شخصیسازیشده، در کنار شماست تا فرزندتان به اعتماد به نفس و مهارتهای ارتباطی مطلوب دست یابد. 🗣️👶 امروز با ما تماس بگیرید و نخستین قدم را به سوی یک آینده روشن برای کودکتان بردارید! 💬✨
انتخاب گفتار درمان کار بلد و تشخيص بجا و به موقع ايشان در مورد فرزندم و انجام مو به موي تمرينات
قبل از شروع درمان ناموفق خيلي به گفتار درماني اميدوار بودم. تقريبا صد در صد مطمئن بودم (از همان ابتدا)
اما واقعا گفتار درمانهاي نابلد اعتماد من را سلب کردند، اصلا جلسهي اولي که در شهر خودم بردم اضطراب نداشتم اما کم کم با عوض کردن چند گفتار درمان نابلد ديگه واقعا اميدم رو از دست داده بودم
بعد از دو سال و چهار ماه درمان ناموفق به علت از دست رفتن زمان طلايي و گذشت زمان و وجود نقص توجه و تمرکز در فرزندم
مجددا پس از طي دو سال از درمان موفق به تثبيت رسيديم
ايجاد طرح دوستي
بازيهاي متنوع و دراز مدت از لحاظ زمان (حدود پنج شش ساعت در روز شايد هم بيشتر)
گذاشتن احترام زياد به نظراتاش در بارهي:
زمان تمرينات
مکان تمرينات
وسيلهي تمرينات
و تنوع دادن به سه اصل بالا
صد در صد
باعث ايجاد آگاهسازي زيادي شد.
دارا بودن شخصيت سخت فرزند، دارا بودن شخصيت بسيار سخت همسر در تغيير کردن و همراه شدن، نقص توجه و تمرکز فرزند، دارا بودن کودک دوسالهي کوچک در کنار فرزند داراي لکنتام، دارا بودن شخصيت بسيار عجول خودم، وجود نوسانهاي غافلگيرکننده و دور از انتظار که کم هم نبودند، زمانبر شدن درمان از نظر خودم و همسرم از خانوادههاي موفق که مديريت خوبي در درمان دارند کمک بگيريد.
به گفتار درمان خود اعتماد کنيد
به گفتار درمان خود اعتماد کنيد
و براي بار سوم به گفتار درمان خود اعتماد کنيد
همه چيز را با گفتار درمان در ميان بگذاريد، نترسيد از قضاوت شدن، نهايتا بگويند مادر خوبي نيستيد اما در عوض راهکار براي رفع مشکل ميدهند.
رفتن به کار درماني و انجام روزي يک ساعت تمرين کار درماني در کنار تمرينات گفتار
سهم گفتاردرمان فرزندام را که در حد بالا و اعلا ميدانم صد در صد، و بنده نيز در کنار رهنمودهاي ايشون سهيم بودم
اول بهترين
من پسرم را در سن سه سالگي در کتابخانهي کودکان ثبتنام کرده بودم اما به علت شيطنت زياد ايشون ما را از حضور در کتابخانه منع کردند و مسئول کتابخانه گفت : «پسرتون خيلي اذيت ميکنه و ممکن است براي کتابخانه درد سر ساز شود و عذر ما را خواستند»
اما بعد از شروع درمان موفق لکنت فرزندم، براي بالا رفتن اعتماد به نفس و تنوع دادن به تمرينات و ايجاد انگيزه و ايده براي تمرينات، آزمايشهاي متعدد و متنوع زيادي انجام داديم و برايش آزمايشگاه درست کرديم و کاملا مهارت پيدا کرده بود.
به مسئول کتابخانهاي که سه سال پيش عذر ما را خواسته بود پيشنهاد انجام آزمايشها را در جمع کودکان کتاب خانه دادم. ايشون ابتدا قبول کرد و بعد که با تنوع و جذابيت شيوهي انجام آزمايشها توسط فرزندم مواجه شد و استقبال همگان را ديد بسيار تمجيد و تشکر به صورتهاي مختلف در جمع کودکان و والدين ديگر از فرزندم داشت و در شبکههاي مجازي بسيار به کودکم افتخار ميکرد که ما در کتابخانهيمان همچين کودک آزمايشگري داريم و البته بازيهاي متنوع فکري و تمرکزي را هم با بچههاي کتابخانه انجام ميداد و مدام با جايزههاي مختلف از پسرم قدرداني ميکرد.
و مرتب تماس پشت تماس که براي کتابخانهي ما جلسهي آزمايش برگزار کنيد و من هم روزي به ايشان گفتم خاطرتان هست که سه سال پيش کودکي را به خاطر شيطنت زياد بيرون کرديد؟ (جالب است که دقيقا يادشان بود) حالا همون پسر را انقدر پشت سرهم دعوت ميکنيد که بيايد و جايزه بگيرد..
حالا بدترين لحظه
زماني که بعد از چند ماه شروع درمان موفق دوباره برگشت سر پلهي اول و حتي بدتر از اول
اين امر باعث سرد شدن همسرم شد و يک روز در بين راه ما به تهران ماشين را کنار زد و گفت من کلا سرکارم؟ بچه خوب نشد که هيچ بدتر هم شد
من ديگه ادامه نميدهم و نميآيم تهران.
که ديگه من واقعا آنجا نااميد نااميد نااميد شدم و براي يک لحظه تصميم بسيار بد و اشتباهي را گرفتم.
زماني که همسرم براي شستن دست و صورتش در مجتمع بين راهي وارد شد پسرم رو بغل کردم و رفتم کنار سکوهايي که براي تبليغ است و گفتم بيا با هم بپريم پايين (((واقعا خدا رحم کرد)))
ميخواستم ديگه خودکشي کنم هم خودم هم فرزندم. و واقعا چه اشتباهي کردم يک آن منصرف شدم وگرنه….
فقط به تمرينات پرداختم. و در غذاها براي بالا رفتن عملکرد مغز جوانهي گندم ريختم و الان هم هنوز از اين جوانهها در غذا استفاده ميکنم
توصيههاي زيادي دارم:
خواهش ميکنم عجله نکنيد
هر لکنت يک مدت و هر کودکي بسته به نوع لکنت، سن، جنس، مدت زمان درمان، مدت زمان شروع لکنت، ارث، وراثت و… مدت خاصي را بايد طي کند تا به تثبيت برسد
تا ميتوانيد انرژي بگذاريد، زمان به عقب بر نميگردد
براي رسيدن به هدفمون بايد با همهي اعضاي خانواده و مخصوصا فرزندمان دوست بشيم، پس انرژي بايد بزاريم تا همراهشان کنيد
براي نرم کردن کودک سخت بسيار بازي کنيد و احترام بگذاريد
و براي همراه کردن همسر بسيار مطيع باشيد
جو خانه را آرام نگه داريد
التماسشون ميکنم علم خود را به روز کنند، ما عزيز کردههامون رو دست آنها ميدهيم چرا وقتي بلد نيستند نميگويند.
من فرزندم ضربهي خيلي بدي از گفتار درمانهاي نابلد خورد و خيلي اذيت شد
و متاسفانه وقتي هم به آنان اطلاع ميدادم که اساتيد برجستهي ديگر همايش براي گفتار درمانها گذاشتهاند و تو رو خدا شرکت کنيد.
خيلي با بيخيالي تمام ميگفتند راهش دوره، ما احتياج به امتياز همايش نداريم، پولي هست هزينه داره و….
من براي چي خرج کنم، من که مراجع دارم.
چرا دنبال کسب مهارت و دانش در حيطهي کاري خود نميروند؟ گفتار درمان وظيفهي خيييلي سنگيني به دوش داره.
موضوع تبليغ و درمان لکنت خيلي به نظر من بارز است. خانوادهها اکثرا ناآگاه و بيتجربهاند. لکنت رو نميشناسند و در انکار شديد هستند و به اميد درمان خود به خودياند.
چطور تلويزيون انقدر براي درمان تنبلي چشم و بيماريهاي پاي کودکان و … تبليغ ميکند، اما براي لکنت، موضوع به اين مهمي هيييييچ خبري از تبليغ و آگاهسازي نيست.