لکنت برای من رحمت بود و شیرینیهایی داشت که شاید بعضی موارد رو تا اینجا تکراری گفته باشم اما نتیجهگیری میکنم فهمیدم لکنت قابل درمان هست […]
لکنت برای من رحمت بود و شیرینیهایی داشت که شاید بعضی موارد رو تا اینجا تکراری گفته باشم اما نتیجهگیری میکنم فهمیدم لکنت قابل درمان هست اما درمان شرایطی دارد انتخاب درمانگر ماهر و همکاری خانواده.
یادم شب اول که گروه اومدم شاید سه چهارم مطالب گروه رو تا صبح خوندم. لکنت کجا بود و من کجا بودم. اون موقع شاغل بودم. فهمیدم با توجه به اینکه خودم فرد مضطربی هستم و خیلی استرس کار دارم اول باید سرکار نرم.
چون فهمیدم مشکلات در رفتار خودم همسرم و بچههام وجود دارد به خاطر بدو بدو دایمی خودم استرس کارم که دایم با بچههای کنکوری بودم و همیشه وقتم رو برای بررسی و طراحی سوال حتی تا نیمههای شب میگذروندم باید برداشته بشه. سرکار نرفتم. همسرم در هفته چند شب کشیک بود اونم لغو کرد.
با نرفتن سرکار کلی آرام شدم استرسم کم شد. شبها راحت خوابیدم و صبح سرحال بیدار شدم. وقت ببشتری رو با بچههام گذروندم. تنشهای بین همسرم هر چند خیلی کم بود به صفر رسید. همسرم زودتر خونه اومد و وقت بیشتری برای بچهها گذاشت. قبلا وارد خونه میشدن یه سی دی باب اسفنجی دستشون بود تا بچهها نگاه کنند و مشغول بشن. اما دیگه از سی دی خبری نبود. وجود خودش رو نثار بچهها کرد.
با این آمادگی که از گروه یاد گرفتم درمان ناموفق را در استان خودمون شروع کردیم. تا اینکه تیر ماه درمان رو با آقای دکتر شروع کردم. با برگشتن از مطب دکتر فصل جدیدی در زندگی من شروع شد فهمیدم باید بازم تغییرات اساسی در زندگیم بدم. همون مواردی که مادران گفتند حساسیتهای بی جا نسبت به تمیزی خونه رو حذف کردم.
الان دیگه واسم مهم نیست کجا به هم ریخته هست یا نیست. بازی با پسرم رو به خاطر تمرکز پایینش هدفمند کردم علاوه بر بازی مقداری هم تمرکزش بالا بره. طبق نظر آقای دکتر تابستون من روزی ۶ تا ۱۰ ساعت با پسرم بودم. هم بازی هم تمرین میکردم. تمرینات ما زیاد بود من خودم بیشتر از ۱۵ نوع تمرینات رو درجهبندی کردم و به تدریج در طول روزهای بلند تابستون کار کردم.
بعد دو ماه تغییرات رو در پسرم میدیم آرام شده بود تیز بین شده بود. خوب گوش میکرد با منطق جواب میداد. سوالهای عمیقی میپرسید و از من جواب میخواست در صورتی که قبلا اینجور نبود.
از دختر بزرگم غافل بودم رابطهام با او قوی کردم محبت کردم بازی کردم. با محبت به دخترم رابطهاش با پسرم هر روز بهتر شد. الان هم ببینم دعوا میکنند به دخترم توجه میکنم با توجه من به دخترم سریع آرام میشه و داداشش رو بوس میکنه و بغل میکنه. مهمونیهای بی مورد میگرفتم که هر مهمونی یک هفته وقت منو میگرفت و از بچهها غافل میشدم. اونو حذف کردم.
خیلی سر بچهها داد میزدم و عصبانی میشوم به شدت. الان کاملا آرام هستم و داد نمیزنم و با حوصلهتر شدهام. با خوندن کتاب اثر مرکب که فایل صوتی اون رو در گروه گذاشتم. بازم زندگیام تغییر دادم که از زندگیم لذت ببرم. از اون کتاب یاد گرفتم تغییرات تدریجی خواهد بود و با هم ترکیب میشوند تا بزرگ بشوند و اون موقع تحول اساسی صورت میگیرد.
یعنی نباید انتظار داشته باشم من تغییر کردم بابا تغییر کرد و اینکارها رو برای پسرم کردم باید زود نتیجه بده. رفتار پسرم بهتر بشه لکنتش کمتر بشه و…نه اینطور نیست. این تغییرات به تدریج اثر میگذارند. پسرم بیش فعال بود با خوندن کتاب کودکان بیش فعال اثر دکتر جوئن بارتون متوجه شدم با پسرم چطور رفتار کنم تا این اختلال کم بشه.
در رفتار با بچههایم کتاب به بچهها گفتن و از بچهها شنیدن که آقای دکتر معرفی کردند خیلی کمکم کرد. کانال بازیهای هدفمند که باز آقای دکتر معرفی کردند هم پیدا کردن بازی و هم نکات تربیتش خیلی کمکم کرد. کلا با آشنا شدن با این گروه و آقای دکتر از بودن کنار بچههام همسرم و پدر و مادرم لذت میبرم.
اونقدر آقای دکتر درباره اهمیت توجه و تمرکز گفتند که خودم هم تمرکزم بالا رفته رفتار خوب کوچیکی که در رفتار همسرم و بچههام نمیدیدم و واسم مهم نبود الان میبینم و بزرگ میکنم که لذتش بیشتر میشه. شیرینی لکنت برای من این موارد بود که خودم و زندگیم رو بهتر بشناسم و تغییر بدم.