عرض سلام و ادب خدمت جناب آقای دکتر حسینی و گفتار درمانگران دلسوز و محترم و همچنین خانوادههای عزیز، ریحانه در هفتم اسفند نود و چهار […]
عرض سلام و ادب خدمت جناب آقای دکتر حسینی و گفتار درمانگران دلسوز و محترم و همچنین خانوادههای عزیز، ریحانه در هفتم اسفند نود و چهار به دنیا اومد از همون اول دختری آروم بود و هیچ وقت من مشکل خاصی با ریحانه نداشتم ولی ریحانه با این همه آروم بودن و مستقل بودنش خیلی دیر به حرف اومد و حرف زدن رو خیلی دیر شروع کرد و وقتی هم شروع کرد، کلمات رو واضح نمیگفت و کسی درست متوجه نمیشد.
ولی هیچ موقع از اشتباه تلفظ کردن کلماتش ناراحت نبودم و فکرش هم نمیکردم شاید روزی این اشتباه تلفظ کردن کلمات براش مشکلساز بشه و همیشه فکر میکردم بزرگ بشه خوب میشه.
زندگی ما با آرامش کامل در حال گذر بود تا اینکه تابستان مرداد ۱۴۰۰ ریحانه صبح از خواب بیدار شد دیدم بعضی کلمات رو تکرار میکنه برام عجیب بود دخترم بهم گفت مامان دیروز یه کارتن دیدیم که پسره لکنت داشت داره ادای اون رو در میاره منم بیخیال شدم و خیلی به فکر نرفتم آخه نه تو فامیل کسی بود که لکنت داشته باشه نه حتی تو اطرافیان
به خاطر همین فکر لکنت حتی به ذهنم هم نیومد تا اینکه دیدم چند روزی گذشت و ریحانه همین جور بعضی وقتها لکنت داره و داره بدتر میشه دیگه کم کم نگران شدم ولی هنوز نمیخواستم فکر کنم که ریحانه دچار لکنت شده باشه اطرافیان هم میگفتن ترسیده جایی و خوب میشه ولی خوب که نمیشد حتی روز به روز بدتر هم شد.
چارهایی جز این ندیدم که به گفتار درمان ببرمش و وقتی پیش گفتار درمان رفتیم همون جلسه اول بدون این که با ما صحبتی بکنن ریحانه رو بردن تو اتاق و بعد از جلسه اول گفتن با صحبتی که ما کردیم ریحانه لکنت داره ولی شدید نیست و سه ماهه خوب میشه انگار دنیا رو سرم خراب شد. همش امید داشتم میارمش اینجا و میگن نه لکنت نیست و خودش خوب میشه ولی اینطور نبود و ریحانه لکنت داشت.
ما هر هفته ریحانه رو میبردیم ولی نه تمرینی داشت نه ما پیشرفتی در ریحانه میدیدم جز اینکه ریحانه روز به روز بدتر میشد تکرار تبدیل شده بود به قفلهای شدید که حتی کلمات ساده هم نمیتونست بگه شکل دهانش عوض میشد ولی نمیتونست حرفش رو بزنه باورتون نمیشه زندگیم دیگه نابود شده بود، هیچ امیدی نداشتم.
همسرم وقتی که دیدن ریحانه بدتر شده دیگه راضی نشدن تا پیش گفتار درمان ببریم گفتن خودم تحقیق میکنم تا یه جای خوب پیدا کنم بعد از چند روز ریحانه رو بردیم جای دیگه اونجا وقتی ریحانه رو دیدن گفت اینکه اصلا لکنت نیست و ناروانی هست و خیلی زود برطرف میشه فقط کارهایی که من میگم رو انجام بدید.
باهاش بازی کنید. هر چی هم میخواد براش بخرید. ما هم با شوک فراوان اومدیم بیرون و گفتیم رعایت میکنیم ببینیم چی میشه روزی یک ساعت باهاش بازی میکردم و هر چی هم که دلش میخواست براش میخریدم لکنتش بهتر شد ولی شده بود یه دختر لوس و دختری که مدام گریه میکرد واقعا دیگه کلافه بودیم چیکار کنیم.
خواب خوراکم شده بود گریه یه روز لکنتش بدتر بود یه روز بهتر واقعا داشتم دیوونه میشدم. شبی نبود با گریه نخوابم دلم به حال دخترکم آتیش میگرفت همش میگفتم چرا دختر من
یه شب خیلی گریه کردم و خدا رو صدا زدم خوابیدم تا اینکه صبح…
شب من با حال خیلی بد خوابیدم صبح زود دیدم موبایلم داره زنگ میخوره جاریم بود تعجب کردم که صبح به این زودی چیکار داره بهم گفت یکی از فامیلهای ما که دخترش لکنت داره امروز تو برنامه تلویزیونی شبکه یزد باهاشون مصاحبه میکنن به عنوان خانواده موفق و درمان لکنت دخترشون حتما ببین
خیلی ازش تشکر کردم و نشستم پای تلوزیون اون خانواده موفق کسی نبود جز خانم نقدی که من روزی نیس که از ته قلبم دعاگوشون نباشم. اون برنامه رو کامل تماشا کردم و همین که برنامه تموم شد از جاریم شماره خانم نقدی رو خواستم و بهشون پیام دادم و خانم نقدی هم با حوصله و دلسوزی برام وویس فرستادن
و همه رو چند بار گوش کردم و شماره نگاه نو رو بهم دادن تماس گرفتم گفتن فعلا خیلی شلوغ هست و چند ماهی میشه تا بهتون وقت بدیم فقط بیاید کتاب رو بگیرید و مطالعه کنید تا بعد که بهتون وقت میدیم آگاه باشید خیلی نگران شدم.
به خانم نقدی پیام دادم خانم نقدی گفتن اگه شش ماه دیگه هم بهت وقت میدن صبر کن ارزشش رو داره این جمله خانم نقدی رو هیچ وقت فراموش نمیکنم. خداروشکر خیلی زود از اون چیزی که فکرش رو بکنید بهم وقت دادن و من و ریحانه و باباش رفتیم ولی نه من نه باباش هنوز کامل خیالمون راحت نبود.
تا اینکه رفتیم پیش آقای دکتر حسینی اول خیلی با حوصله با ما صحبت کردن و بعد با ریحانه و گفتن بله لکنت هست و نمره هفت و از همون اول با قاطعیت کامل با ما حرف زدن و جامع و کامل برامون توضیح دادن ریحانه از همون اول خیلی خوب با آقای دکتر ارتباط برقرار کرد و از محیط اونجا کامل خوشش اومد.
ما درمان رو با آقای دکتر حسینی شروع کردیم و از اون روز زندگی من رنگ دیگری گرفت که همهی اینها رو مدیون آقای دکتر هستم. ریحانه دختر سختی نبود ولی خوب تمرین رو زیاد دوست نداشت ولی هر جوری بود هر روز تمرین انجام دادیم تا اینکه فهمید این یک تکلیفی هست که باید هر روز انجام بده و به روشهای مختلف انجام میدادیم.
ریحانه بین بازی دوست نداشت تمرین کنه میگفت اول تمرین بعد بازی. یادمه دی ماه بود ریحانه زیاد مشتاق تمرین نبود میگفت بریم رو حیاط تمرین کنیم با اینکه خیلی سرد بود ولی میرفتیم پایین انجام میداد یه دور دوچرخه بازی یه جمله ساعتها وقتم رو میگرفت ولی کم نمیآوردم تا متوجه بشه که این تمرین قرار نیس تو هیچ شرایطی کم بشه یا انجام نشه.
بالاخره ریحانه قبول کرد که تمرین شده واجبات زندگیش. اوایل یه جایزه کوچولو میگرفتم و روزی که با آقایی دکتر جلسه داشتیم میبردم و آقای دکتر بهش میدادن اینکار روی ریحانه خیلی تاثیر داشت و به عشق جایزه تمریناتش رو عالی انجام میداد.
لکنت ریحانه روز به روز بهتر میشد هر جلسه که پیش آقای دکتر میرفتیم خیلی عالی تمرینات رو تغییر میدادن که روز به روز به بهبودی ریحانه کمک میکرد و ریحانه لکنتش از هفت به مرور پایین اومد. تا به دو رسید چند وقتی دو موند ولی باز با علم آقای دکتر این مرحله هم رد شد.
کم کم بعد از یک سال ریحانه به تثبیت رسید روزی که خبر تثبیت ریحانه رو شنیدم خیلی گریه کردم و تمام سختیهایی که کشیدیم برام مرور شد و به خودم گفتم دیدی بالاخره نتیجهاش رو دیدی و از ته قلبم برای سلامتی آقای دکتر حسینی دعا کردم و همچنین خانم نقدی که تا چند وقت مثلی خواهر دلسوز همراه من بودن تا من راه صحیح رو پیدا کنم.
نمیگم وارد شدن به این راه سخت نیس اتفاقا خیلی سخت هست و شاید خسته کننده بشه یه وقتایی ولی وقتی روز به روز پیشرفت فرزندت رو میبینی این خستگی از تنت بیرون میره
وقتی میبینی با تیم قوی آشنا شدی خیلی محکم دوست داری این راه رو ادامه بدی تا زحمات درمانگرت رو یه جوری جبران کنی.
من دوست دارم همین جا به همه مامانا بگم هیچ وقت ناامید نشید و مسیرتون رو خیلی خوب ادامه بدید مطمئن باشید خیلی زود نتیجهاش رو میبینید چون با بهترین درمانگران شروع کردیم.
با آرزوی موفقیت برای خانوادههای عزیز و آرزوی سلامتی برای آقای دکتر حسینی و آقای دکتر برزگر که با مطالب مفیدشون همیشه به من انرژی میدادن و تشکر ویژه از خانم نقدی و خانم ابراهیمی که من خیلی زحمت بهشون دادم.