logo-slogo-slogo-slogo-s
  • خانه
  • درباره کلینیک
  • خدمات درمانی
    • گفتار درمانی
    • لکنت زبان
  • تماس با ما
  • مجله لکنت نگاه نو
    • بخش علمی لکنت
    • رویدادها و فعالیت‌ها
    • گزارشات مراجعین
    • دانستنی ها
    • پادکست ها
✕

گزارش مادر هستی از پیدایش لکنت،عکس العمل‌ها و رفتارها

  • خانه
  • مجله لکنت نگاه نو
  • گزارشات مراجعین
  • گزارش مادر هستی از پیدایش لکنت،عکس العمل‌ها و رفتارها
درمان لکنت زبان
آشنایی مادر هستی با کلینیک نگاه نو
تیر ۲۶, ۱۴۰۲

گزارش مادر هستی از پیدایش لکنت،عکس العمل‌ها و رفتارها

تیر ۲۶, ۱۴۰۲
  • گزارشات مراجعین

گزارش مادر هستی از پیدایش لکنت،عکس العمل‌ها و رفتارها و تجربه‌ی کار با اولین درمانگر و دومین درمانگر

هستی با شروع زود هنگام گفتار و تکامل سریع و شیرین زبانی یکه تاز پیش می‌رفت و زبانزد شده بود. یک سال و ۳ ماهگی گفتار کامل و واضح. شیرینی مهمانی‌ها شده بود با شعر خواندن و حرکات بدن متناسب، طنازی، قصه گویی، اشاره‌ها، رقص و انواع بازی فراتر از سنش و من مشتاق و مسرور به آموزش هستی در هر زمینه چون هوش بالایی داشت و خودشم طالب یادگیری بود.

در سن ۲ سال و ۹ ماهگی لکنتش رو نشان داد با تکرار کلمه با با بابا. اولش باعث خندمون می‌شد که اینم جزو هنرنمایی هاشه ولی کم کم به نگرانی و ناراحتی تبدیل شد. احساس خشم هم اضافه شد و علنا با پرخاشگری بهش بازخورد می‌دادم به جای اینکه دوبار بگی یک بار بگو خودتو راحت کن و منو دق نده.

کم کم عذاب وجدان اومد سراغم به خاطر سرزنش‌های اطرافیان که بس به خاطر اینکه غذاشو بخوره ترسش دادی و فراتر از سنش بهش یاد دادی و فشار آوردی بهش، اینقدر دخترتو خوش‌پوش کردی بچه چشم خورد. تکرارها به کلمات دیگر و بیشتری منتقل می‌شد.

تجربه‌ی کار با اولین درمانگر

۱۲ روز پس از شروع لکنت به گفتار درمانی مراجعه کردیم. با پرس و جو معرفی شدیم به یه خانم گفتار درمانگر که در کلینیک اعصاب و روان یزد کار می‌کردن. مکانی که هر وقت از اون خیابون رد می‌شدم سرمو میچرخوندم که اون ساختمان به ظاهر مخوف و قدیمی با درختان سربه فلک کشیده و غار غار کلاغ‌ها و تابلوی پر از متخصصین که تخصص‌شون واسم عجیب و غریب و بارمنفی داشت رو نبینم.

ولی برای درمان دخترک و اگاهی مون باید وارد همونجا می‌شدم. خانم دکتر هستی رو که دیدن و باهاش حرف زدن گفتن تا ۶ ماه دیگه خوب میشه به شرطی کاری کنین که اصلا نترسه، هیجانی نشه، محیط اطرافش کاملا آرام باشه، مواظب غذاش باشین، به فکر فرزند دوم نباشین، موزیک بزارین و همراهش برقصین بی دلیل نیست بچه‌های گروه منو با استیکر میشناسن دوره دیده هستم، مرتب پارک و بازی در برنامه تون باشه و ما بسیار خوشحال که نگرانی مون ۶ ماه دیگه تمومه تمومه.

و حالا من و هستی شده بودیم مثال روح و جسم ازش جدا نمی‌شدم در جمع بازی با بچه‌ها پا به‌ پاش بودم که یهو زمین نخوره دعوا نشه حقش ضایع نشه گریه نکنه. فیلم و کارتن ترسناک نبینه. در پارک تو بغل خودم تاب و سرسره بازی می‌کردیم که یهو نترسه، فکرشو بکنین من با قد ۱ متر و ۶۷ چطوری از وسایل بازی کودکان استفاده می‌کردم. قضاوت‌های کسانی که منو می‌دیدن. رعایت غذایی و گرمی، در خونه و مهمونی‌ها مواظب منعیات غذایی بودم. ممنوع شدن خرید لبنیات و میوه‌های سرد مثل خیار سبز و هندوانه که عاشقش بود.

چون هستی زیاد می‌ترسید حتی از صدای عطسه و سرفه، زنگ، صدای موتور و ماشین، صدای بلند تلویزیون، محیط رو ایمن کرده بودم هیچ صدایی نباشه موقع عطسه بدو بدو تو اتاق دیگه یا جارو برقی روشن نشه و… هستی زمین می‌خورد همونجور خودمو مینداختم زمین که عادی باشه، دستش لای در می‌رفت دست خودمم می‌کردم لای در که دردش باهم بکشیم. تمام درخواست‌هاش در هر موقع شبانه روز اجابت می‌شد.

شب‌ها با تمام خستگی‌های مواظبت از هستی و وسواس‌های خانه داری و تمیزی که داشتم غصه‌ی لکنت و عذاب وجدان منو دیوانه می‌کرد کارم شده بود گریه و درد و دل با خدا و راز و نیاز و دعا و نذر.

بعد ۶ ماه بهبودی که حاصل نشد هیچ بلکه هستی دختر جسور و شجاع و مقتدر با اعتماد به نفس من به هستی لوس، ترسو با خلق و خوی تند وعدم انعطاف و نرمی و تحمل در رفتار تبدیل شد.

تجربه‌ی کار با دومین درمانگر

بعد از راهنمایی‌های درمانگر اول چون بهبودی حاصل نشد به فکر پیدا کردن گفتار درمان دیگه‌ای افتادم. خیلی تحقیق کردم تا اینکه معرفی شدیم به یه آقای گفتار درمان یزدی که بسیار سرشناس بودن و هستن.

وقت گرفتیم، جلسات هفتگی و منظم انجام می‌شد ولی من مثل شمع آب می‌شدم و روحیه‌ام رفته رفته ضعیف‌تر می‌شد چون ایشون مقصر لکنت هستی رو منه مادر می‌دونستند و در جلسات در حضور هستی و همسرم به طور واضح بیان می‌کردن هنوز صحنه‌ای که انگشت اشاره شون به سمتم بود رو فراموش نکردم.

چقدر واسه‌ی همه‌ی مادرها قابل لمسه میزان اذیت شدن و عذاب وجدان از شنیدن مکرر این جمله چون مادر به علت‌ عدم آگاهی در برخوردهای اول با کودک دارای لکنت خودشو مقصر میدونه که با اون کار، اون رفتار، اون صحنه، اون ترس، اون سهل انگاری باعثش شدم چه برسه که یه کارشناس هم بکوبه تو سر مادر. خودم باورم شده بود ولی خوش شانسی همسرم هرگز باور نکرد و هیچ وقت منو خطاب قرار نداد.

متد ایشون در جلسه فقط و فقط شمرده گویی از روی کتاب بود و هرگز من راهنمایی نمی‌شدم به تمرین در خانه. فکر می‌کردم جلسه تا جلسه برای درمان کافیه. هیچ آگاهی به خانواده در زمینه‌ی لکنت داده نمی‌شد. خیلی به رعایت غذایی سفارش می‌کردن و یه چیز دیگه اینکه هزینه رو پیش پیش می‌گرفتن، هنوزم پولمون دستشونه برای جلسه‌ی بعدی

بعد هر جلسه به جای آرامش و امید با بغض و اشک روانه‌ی خانه می‌شدم که من باعث لکنت و این سختی‌ها و بار روانی خانواده‌ام شدم و مدام خاطرات گذشته رو شخم می‌زدم.
۲ سالی رو با همین درمانگر گذروندیم نه تنها پیشرفتی حاصل نشد بلکه خودم داغون‌تر و خسته‌تر از روز قبل می‌شدم ولی جرات ترک درمان رو نداشتم چون با تحقیق زیاد ایشون رو پیدا کرده بودم بسیار نامی با تجربه‌ی کاری بالا.

هستی ۵ سالش شده بود و من کمی آروم که هنوز متوجه لکنتش نشده و لکنت باعث گوشه گیری و کم حرفیش نشده و تمسخر اذیتش نکرده. هستی بسیار پرحرف بود با تن صدای بلند گاهی تو دلم می‌گفتم کاش اینقد حرف نمی‌زد یا حداقل آهسته‌تر می‌گفت چون همه‌ی سرها می‌چرخید به سمتش سکوت محض و این قضیه مارو میرنجوند، اما او کاملا تفاوت گفتارش با بقیه رو فهمیده بود.

کم کم غر زدن‌ها و بهانه‌گیری‌های هستی شروع شد که چرا من اینجوریم و راحت نمی‌تونم بگم بچه‌ها میخندن میگن چرا دوبار میگی و ماهم با جواب‌های مختلف و انکار لکنتش آرومش می‌کردیم چقد سخت بود چه آتیشی تو دلم بود. همچنین نسبت به رفتن به جلسه‌ی درمان گارد می‌گرفت چون جذابیتی نداشت براش. من بودم با کلی فشار روحی و روانی و هستی با لکنتش که روز به روز شدیدتر می‌شد و از تکرار به کشیده تبدیل می‌شد با فراگیری بالا.

فقط و فقط زندگیم شده بود مشکل گفتار فرزندم انگار روی کاغذ بنویسم لکنت هستی و بیارم نزدیک و بچسبونم به چشمام چیز دیگه‌ای رو نمی‌دیدم قلبم بسیار سنگین و گرفته شده بود.
با اصرار اطرافیان که بردن هستی به گفتاردرمانی فایده نداره و تغییری نکرده خودش خوب میشه چون از اول لکنت نداشته و داری اذیتش می‌کنی با این همه رفت و آمدهای جلسه و پژمردگی خودم، حاملگی دوم و سفر کربلا و مهم‌تر عدم رضایت از درمانگر درمانو رها کردیم.

حیف و هزاران حیف از اینکه زمان طلایی درمان هستی در حال از بین رفتن بود و لکنت شدیدتر می‌تاخت و حس ناامیدی و شکست و سرگردانی بیشتر در وجودمون غلبه می‌کرد به خاطر انتخاب درمانگر نامناسب وگرنه درمان هستی بسیار زود هنگام شروع شده بود.

پست‌های مرتبط

درمان لکنت
شهریور ۳۰, ۱۴۰۴

مسیر درمان لکنت: داستان‌های واقعی از والدین و تجربیاتشان(تجربه ۲۸)

درمان لکنت
شهریور ۲۶, ۱۴۰۴

مسیر درمان لکنت: داستان‌های واقعی از والدین و تجربیاتشان(تجربه ۲۷)

درمان لکنت
شهریور ۲۰, ۱۴۰۴

مسیر درمان لکنت: داستان‌های واقعی از والدین و تجربیاتشان(تجربه ۲۶)

کلینیک نگاه نو در سال ۱۳۹۶ تاسیس شد. این مرکز در زمینه ارزیابی مشاوره و درمان اختلال لکنت به صورت تخصصی و همچنین سایر اختلالات گفتار و زبان و کاردرمانی در کودکان و بزرگسالان می‌باشد.

پیوندها
  • گفتار درمانی
  • لکنت زبان
  • درخواست مشاوره
  • درباره کلینیک
  • اینستاگرام کلینیک
اطلاعات تماس

تلفن: ۰۹۱۳۵۳۶۳۵۵۷

۰۳۵۳۵۲۴۹۳۶۹

ایمیل: info@clinic-negaheno.com

آدرس: یزد بلوار دولت آباد کوچه دهم پلاک ۲۴۲ گفتاردرمانی و کاردرمانی نگاه نو

ساعت پاسخگویی: شنبه تا پنجشنبه از ساعت ۱۵ تا ۲۰:۳۰

طراحی سایت و سئو توسط هینزا